سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...

امیرالمؤمنین در دوران خلافت به خانه شخصى در بصره به نام علاء بن زیاد حارثى وارد شد. پس از یک سلسله گفتگوها آن مرد از برادرش ‍ عصم شکایت کرد که زهدگرا شده است، زن و زندگى را رها کرده و جامه درشت پوشیده و منحصراً به عبادت و ریاضت پرداخته است.
 

 

امیرالمؤمنین دستور داد او را احضار کردند. همین که با آن قیافه زاهدانه ظاهر شد، به تندى به او فرمود: یا عدى نفسه! اى ستمگر بر خود! این چه کارى است که مى کنى؟ چرا بر خود جفا مى کنى؟ آیا گمان کردى خداوند که نعمتهاى پاکیزه دنیا را خلق کرده، آنها بر تو حرام است و اگر از آنها استفاده کنى از تو مؤاخذه خواهد کرد که چرا نعمت حلال مرا خورده اى؟

 

 

عصم که این عتابها را شنید جواب بسیار روشنى داشت. او خود على (ع) را که جلو چشمش بود مى دید که دو تکه لباس بیشتر تنش نیست.          یکى را روى دوش انداخته و یکى را به کمرش بسته است. غذاى على را هم مى دانست که نان جو خشک است. تعجب کرد که از على چنین سخنانى را مى شنود.

 

لهذا گفت: یا امیرالمؤمنین! خودت هم که همین طورى! من به تو اقتدا کردم. لباس تو که از من ژنده تر است، غذاى تو از من بدتر است.
امیرالمؤمنین به او فرمود: اشتباه کردى! آنچه تو در من مى بینى، رهبانیّت و تحریم حلال خدا نیست. من رهبرم، من امامم، من زعیم جامعه ام. رهبران و زعما تکلیف جداگانه دارند.

 

 

فرمود: انّ اللّه فرَضَ على ائمه المسلمین ان یُقدِّروا انفُسهم بضعفَة الناس کىْ لا یتبیّغَ بالفقیر فقرُهُ. خداوند براى کسى که مى خواهد مردم را رهبرى کند، وظیفه خاصى قرار داده است. تو از افراد عادى هستى. من باید به تمام افرد ملّت خود و رعایاى خودم نگاه کنم و ببینم پایین ترین طبقات کدام است؟ آنکه دستش از همه کوتاه تر است، کدام است؟

 

 

البته من هم مایلم که سطح زندگى آنها بالا برود؛ اما تا وقتى در مملکت من افرادى هستند که توانایى ندارند و نمى توانند لباس بهترى از آنچه من اکنون به تن دارم بپوشند، تا وقتى که در مملکت من ژنده پوش و نان جو خور بالاضطرار هست، من به حکم آنکه رهبرم و مى خواهم مردم را هدایت و رهبرى کنم، باید با آنها همدل و همدرد باشم، باید خود را با فقیرترین مردم اجتماع تطبیق دهم.

 

 

اگر غیر از این باشد آن فقیر حق دارد به هیجان بیاید اعتراض کند و فریادش به آسمان بلند شود. زیرا خیال مى کند دروغ مى گویم که در فکر او هستم، ولى حالا باور مى کند که راست مى گویم. اصول رهبرى ایجاب مى کند که من این چنین زندگى کنم.
 

 

این مطلب که رهبر در پست رهبرى وظیفه خاص دارد، ضمناً یک معما را حل مى کند. آن این است که مى بینیم سیره ائمه اطهار(ع) از نظر سخت گرفتن بر خود و به اصطلاح زاهدانه زندگى کردن متفاوت است. امام جعفر صادق (ع) یک جور لباس مى پوشند، امیرالمؤمنین طور دیگر. این خود یک معماست که چرا رهبران اختلاف روش دارند؟
 

 

حل معما به این است که بدانیم که موقعیت اجتماعى شان متفاوت بود. بعلاوه موقعیت زمانى شان نیز فرق داشت.                                          امام جعفر صادق (ع) فرمود: اگر امروز مى بینید من لباس عالى مى پوشم    و پیغمبر (ص) و على (ع) نمى پوشیدند، زمان آنها با زمان من فرق داشت، سطح زندگى مردم امروز با مردم آن زمان هم فرق مى کند.


بسم الله
سر آغازی دوباره برای کارم  امید وارم بتونم دوباره تو وب بنویسم
روزی یکی از پریان خدمت اقا رسول الله بود که امیر المومنین علی(ع) وارد سدند . آن پی حراسان به پشت پیامبر رفت و پنهان شد آقا رسول  الله علت را جویا شد
آن پری گفت : زمان سلیمان نبی عصیان ورزیدم او دسته ای از جنیان را به سراق من فرستاد بر آنها پیروزی جستم تا اینکه این جوان (امیر المومنین) که سوار بر اسبی بود به سراغ من آمد مرا مجروح کرد و به خدمت سلیمان نبی بورد .
در آن هنگام زخم را که هنوز بهبود نیافته بود به آقا رسول الله نشان داد .
                                             کتاب شریف القطره ( آیت الله سید احمد مستنبط . بخش فظائل امیرالمومنین علی (ع)  )