هیچ لحظهای نباید از خودشناسی غفلت کرد؛ هم در خواب و هم در بیداری؛ زیرا مدرسه آن همیشه باز است. تنِ آدمی در بستر میخوابد؛ ولی مدرسه روح شبانهروزی است. هر که در بیداری مواظب خود باشد، در خواب نیز فطرت و دلش به سراغ دلمایه میرود، وگرنه مدرسه را به بازی میگذراند، پس بعضی میخوابند که دَرِ کتابخانه را ببندند و خود، پیش و بیش از دیگران مطالعه کنند و رؤیاهای صادق اینان در حالت منامیه، کمتر از مدرسههای روزانه نیست.
وجود مبارک رسول گرامیصلی ا... علیه و آله و سلم در هر بامداد از صحابه میپرسید: «هل منمبشّرات»؟ دیشب در مدرسه رؤیا چند مطلب یاد گرفتید؟
گرچه ما نظیر حضرت خلیل رحمان(علیهالسلام) نیستیم که در عالم رؤیا با تأکید و تحقیق، مأموریت ذبح فرزند به وی داده شد: (اِنّی اَری فِی المَنامِ اَنّی اَذبَحُکَ)؛ ولی فرزند معنوی ابراهیم خلیل هستیم: (مِلَّه اَبیکُم اِبراهیمَ هُوَ سَمّکُمُ المُسلِمینَ مِن قَبلُ)، پس میتوانیم همان راه ایشان را بپیماییم.
بعضی هنگام خواب هم در مدرسه هستند؛ ولی برخی بیداریشان هم خواب است؛ یعنی میخوابند که آن خواب پیشینشان دوچندان شود. سبک و روش آنها خواب در خواب است؛ نظیر سبک مجاز در مجاز، چنانکه حضرت رسول اکرمصلی ا... علیه و آله و سلم فرمود: «الناس نیام؛ فإذا ماتوا انتبهوا». غافل برای ابد در خواب نمیماند و کور، کر و گنگ همیشه به همان حال نیست، بلکه یقیناً خوابیده را بیدار و نابینا را بینا میکنند و حقایق را به او نشان میدهند؛ امّا این علاج توانفرساست و تحمّل پذیر نیست. برخی فشار احتضار و قبر و برزخ را هرگز نمیتوانند تحمّل کنند.
برخی خواب هشتاد ساله یا صد ساله دارند: «الناس نیام؛ فإذا ماتوا انتبهوا»؛ امّا سرانجام هنگام مرگ بیدارشان میکنند، در حالی که باید خودشان معارف جهان را میدیدند و چشم بر آنها نمیبستند؛ نه آنکه نشانشان دهند و به آنان بگویند: (هذِهِ النّارُ الَّتی کُنتُم بِها تُکَذِّبون *اَفَسِحرٌ هذا اَم اَنتُم لاتُبصِرون)؛ این همان آتشی است که شما تکذیبش میکردید.
دین آمده است تا جامعه بشری همیشه بیدار باشد؛ بیداریای شبانهروزی. در بیداری، بیدار باشد و در خواب هم بیدارتر از بیداری؛ نظیر حضرت ابراهیم (پدر معنوی امّت اسلامی) که در بیداری بیدار بود و در خواب هم بیدار و گاهی بیدارتر از بیداری. باید مانند پدرمان حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در خواب و بیداری، بیدار باشیم: (مِلَّه اَبیکُم اِبرهیمَ هُوَ سَمّکُمُ المُسلِمینَ مِن قَبلُ). (مِلَّه اَبیکُم) منصوب به اغراء است؛یعنی «خذوا ملّه أبیکم إبراهیم».
مُهر بر لب زده
بیشک بحث های اخلاقی از زمانی که انسان گام بر روی زمین گذارد آغاز شد، زیرا ما معتقدیم که حضرت آدم علیه السلام پیامبر خدا بود، نه تنها فرزندانش را با دستورهای اخلاقی آشنا ساخت بلکه خداوند از همان زمانی که او را آفرید و ساکن بهشت ساخت مسائل اخلاقی را با اوامر و نواهیاش به او آموخت.
سایر پیامبران الهی یکی پس از دیگری به تهذیب نفوس و تکمیل اخلاق که خمیر مایه سعادت انسانها است پرداختند، تا نوبت به حضرت مسیح علیه السلام رسید که بخش عظیمی از دستوراتش را مباحث اخلاقی تشکیل میدهد، و همه پیروان و علاقهمندان او، وی را به عنوان معلم بزرگ اخلاق میشناسند.
اما بزرگترین معلم اخلاق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود که با شعار «انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق» مبعوث شد و خداوند درباره خود او فرموده است:
«و انک لعلی خلق عظیم; اخلاق تو بسیار عظیم و شایسته است».1
در میان فلاسفه نیز بزرگانی بودند که به عنوان معلم اخلاق از قدیم الایام شمرده میشدند، مانند: افلاطون، ارسطو، سقراط و جمعی دیگر از فلاسفه یونان.
به هر حال بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله امامان معصوم علیهم السلام به گواهی روایات اخلاقی گستردهای که از آنان نقل شده، بزرگترین معلمان اخلاق بودند; و در مکتب آنها مردان برجستهای که هر کدام از آنها را میتوان یکی از معلمان عصر خود شمرد، پرورش یافتند.
زندگانی پیشوایان معصوم علیهم السلام و یاران با فضیلت آنان، گواه روشنی بر موقعیت اخلاقی و فضائل آنها میباشد.
اما این که «علم اخلاق» از چه زمانی در اسلام پیدا شد و مشاهیر این علم چه کسانی بودند داستان مفصلی دارد که در کتاب گرانبهای «تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام» نوشته آیت الله صدر، به گوشهای از آن اشاره شده است.
برای ادامه اینجا
دعاهای وارده در امکنه و ازمنه خاصّ [مکانها و زمانهای مخصوص] اختصاصی نیست، به گونه ای که نتوان در وقت و یا جای دیگر خواند؛ بلکه این گونه دستورها به نحو تعدد مطلوب است. [در محضر بهجت:1/21]
* جهت دعا این امور لازم است: الف. ثنا و تعظیم وتمجید ساحت مقدس حضرت حقّ تبارک و تعالی؛ ب. اقرار به گناهان و اظهار ندامت از آن، که تقریباً به منزله توبه یا ملازم آن است؛ ج. صلوات بر محمد و آل محمد که وسیله واسطه فیض هستند؛ د. بُکاء و گریه، و اگر نشد تباکی [خود را وادار به گریه نمودن] ولو خیلی مختصر؛ هـ. و بعد از این ها، درخواست حاجت که در این صورت برآورده شدن حاجت، برو برگرد ندارد... البته اگر این مطالب در سجده باشد، مناسب تر است. [در محضر بهجت:1/343]
* برای سلامتی چشم، بعد از نماز آیة الکرسی خوانده شود و پس از خواندن آن، دستها بر روی چشمها گذاشته و بگوید: (أَللهُمَّ الحفَظ حَدَقَتَیَّ بِحَقِّ حَدَقَتی عَلِیِّ بنِ أَبیطالِبٍ أَمیرِالمُؤمِنینَ (علیه السلام) : خدایا! به حق دو حدقه چشم حضرت علی بن ابی طالب امیرمؤمنان (علیه السلام)، دو حدقه چشم مرا حفظ کن!) [در محضر بهجت:2/252]
* برای شفای مریض، آب زمزم و تربت حضرت سیدالشهداء به مرّات عدیده، صدقه به مرّات عدیده به افراد زیاد - اگر چه مبلغش زیاد هم نباشد - داده شود؛ سوره حمد هم از یک مرتبه تا صد مرتبه افراد متعدد بخوانند، خیلی تأثیر دارد. علاوه بر این به رفقا هم بگویید دعا کنند. [فیضی از ورای سکوت:227]
412. برای محفوظ ماندن هر صبح و غروب سه بار بگوید: (أَللهُمَّ اجعَلِنی فِی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تَجعَلُ فیها مَن تُرید: خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود - که هر کس را بخواهی در آن قرار می دهی - قرار بده!)[گوهرهای حکیمانه:14]
* برای یافتن هر چه که گم شده یا دزدیده شده باشد (گرچه انسان باشد) این ذکر را بسیار بخوانید... (أَصبَحتُ فی أَمانِ الله، أَمسیتُ فی جِوارِ الله: در پناه خدا صبح کردم؛ در پناه خدا وارد شب شدم.)[گوهرهای حکیمانه:14]
* کسی که می خواهد روزی اش فراوان شود، این ذکر را بسیار بگوید و در آغاز و پایان آن هم، یک صلوات بفرستد... (أَغنِنی بِحَلالِِکَ عَنِ حَرامِکَ، وَ بِفَضلِکَ عَمَّن سِواک: خدایا! مرا به وسیله حلالت از حرام خویش بی نیاز کن، و با فضل و بخشش خودت، از هر چه غیر خودت بی نیاز ساز!)[گوهرهای حکیمانه:14]
* سؤال: برای دوری از ریاء چه باید کرد؟
جواب: با عقیده کامل، اِکثار حوقله (یعنی زیاد بگوید: لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِالله).[به سوی محبوب:70]
* سؤال: برای درمان عصبانیّت چه کنیم؟
جواب: با عقیده کامل، زیاد صلوات فرستادن: (أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد).[به سوی محبوب:70]
* سؤال: جهت علاج غرور، چه راهی را توصیه می فرمایید؟
جواب: بسمه تعالی، اِکثار حوقله (زیاد گفتن: لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِالله العَلیِّ العَظیم). [به سوی محبوب:71]
* سؤال: اینجانب به وسواس مبتلا هستم؛ لطفاً جهت برطرف شدن آن مرا راهنمایی فرمایید!
جواب: اِکثار تهلیل (زیاد گفتن: لا إله إلاّ الله)، علاج وساوس است. [به سوی محبوب:71]
* در مورد اذکار و اوراد و قرائت و امثال اینها، انسان همیشه تحرّی [کوشش در جستجو] و مراقبت نماید [که] چه عملی تا چه اندازه موافق با نشاط و حضور قلبی او است، همان را اختیار کند. [به سوی محبوب:76]
* در شداید و گرفتاریها، بهترین ذکر این است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما رسیده: (لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِالله العَلیِّ العَظیم لاَمَلجَأ وَ لا مَنجأ مِنَ اللهِ إلاّ إلَیه). [نکته های ناب:72]
* برای دفع بلا و شرّ، این دعا نیز نافع است: (أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِِهِ وَ أَمسِک عَنَّا السُّوءَ: خداوندا! بر محمد و آل او درود فرست، و بدی را از ما باز دار!)[در محضر بهجت:1/343]
* سؤال: چگونه در تمامی کارها و عبادات، اخلاص را فراموش نکنیم؟!
جواب: بسمه تعالی، در عبادات و تمام کارها اختیاراً راه ندهد، غیر از خدا را و غیر از یاد او را. و همین راهِ منحصر سعادت است![به سوی محبوب:76]
* سؤال: چه کنیم تمرکز فکر پیدا کنیم؟
جواب: اذکاری که برای جمع کردن فکر مؤثر است، مثل: (لا إله إلاّ الله) را زیاد بگویید.[فیضی از ورای سکوت:228]
* سؤال: زن و شوهری که بینشان خیلی اختلاف است، چه باید بکنند؟
جواب: هر کدامشان که می خواهد رفع اختلاف شود یا فرد دیگر، صدقه متعدّد، به افراد متعدّد، به دفعات زیاد بدهند و برای اصلاح ذات البین زیاد هم دعا بکنند. [فیضی از ورای سکوت:229]
شادی روح آن عارف واصل، فاتحه و صلوات
آیت الله حسن حسنزاده آملی
حبیبم حَسَنا(ای حسن)! خردمندِ پرهیزکار از مرگ هراس ندارد، مرگ او را زیان نرساند بلکه سود دهد، گویم که نمُرد، زندهتر شد. حکیمان گفتهاند که اگر نفْس را مشغول نداری او تو را به خود مشغول میکند. و گفتند روح از پرخوردن جسم میشود و جسم از کم خوردن روح میگردد. امام صادقعلیهالسلام فرمود: در خانهای که خوانندگی (غناء) میشود از نزول بلاهای دردناک ایمن نیست و دعا مستجاب نمیشود و فرشتگان نازل نمیشوند و خدای متعال از اهل خانه اعراض نموده و روی رحمت برگردانیده است.
حبیبم حسنا! دنیا به مثل زنی زیبا و آراسته است. از مکر زنان اگر آگاهی از مکر دنیا ایمن مباش. با مردم باش و بیمردم باش، نه میشود با مردم بود نه میتوان بیمردم. خدای، نور حضورت دهاد و سوز و شورت را افزون کناد.
نقل شده: لقمان حکیم از مولایش دستور گرفت تا بهترین غذاها را آماده کند. لقمان زبان گوسفندی را پخت و نزد مولایش گذاشت، سپس مامور شد بدترین غذاها را آماده کند، باز زبان گوسفند را پخته و پیش مولایش حاضر نمود. مولای لقمان گفت: چطور میشود یک نوع غذا، هم خوب باشد و هم بد؟ لقمان گفت: زبان اگر نیکو سخن گوید و تحت فرمان عقل حرف بزند، بهترین چیزهاست و اگر بد بگوید و تابع هوای نفس باشد، بدترین چیزهاست.
منبع: پندهای جاویدان، ص66
در بیمارستان مردی را بیهوش کرده و با چاقوی جراحی شکمش را شکافته و بخشی از امعاء و احشای درونش را بیرون کشیده و برخی را بریده و دور انداخته اند. با این همه او هیچ درد و رنجی احساس نمی کند. تنها پس از پایان عمل جراحی است که چشم باز می کند و اندک اندک درد را در درون خویش می یابد تا جایی که اگر داروهای بی حسی نباشد به گریه و فغان می افتد.
مشاهده دوزخ اعمال پس از مرگ
ما در زندگی این گونه هستیم. هر دم خود را زیر تیغ جراحی اعمال خویش می بریم. بخشی را می بریم و بخشی را اضافه می کنیم. از آن جایی که تنها بخش مادی و زمینی آن را می بینیم، دردی اگر داشته باشیم محدود به غم و غصه و یا شادی و سرور است. اما چون چشم برزخی و ملکوتی ما به وسیله ده ها حجاب و پرده طبیعت و اعمال زشت بسته است، آثار جراحی ها را در جان و روحمان احساس نمی کنیم. زمانی که از این دنیا رخت بستیم، در آن زمان است که به حکم «لترون الجیم» دوزخ اعمال و آتش درون را می بینیم که در جانمان فروزان است. این تفسیر اعمال و کارهای ماست که قرآن آن را در آیات بسیاری ترسیم کرده و به تصویر کشیده است.
این تصویر قرآن از کارهایمان، بدان معناست که ما هر کاری می کنیم، در همین زمان انجام دادن، آثار آن را در جان و وجود خویش داریم، ولی آن را احساس و ادراک نمی کنیم. مانند آن مریضی که بیهوش است بنابراین تأخیر زمانی وجود ندارد بلکه تأخیر در شهود و ادراک ماست که وجود دارد و نمی گذارد آن چه شده ایم را ببینیم. در واقع با هر گامی که بر می داریم برزخ و قیامت خویش را آباد و یا نابود می کنیم.
تا دیر نشده
مشکل ما انسان ها این است که مانند مردی که برای جراحی بیهوش شده، آثار کارها و شکافته شدن هارا احساس و ادراک نمی کنیم نه آن که پس از مرگ آن ها به وجود می آیند و تأخیر زمانی دارند. هنگامه مرگ وقیامت هنگامه هوش آمدن ماست. پس چه بهتر که اکنون هوشیار و بیدار باشیم و خود را به وسیله پرده های گناه و طبیعت هوی و هوس ها بیهوش نکنیم تا بدانیم چه می کنیم و چه آثاری بر کارهای ما بار می شود.
اگر گناهی کرده ایم بتوانیم آتشی که در حال حاضر به واسطه گناه و اعمال بد خود درون جان و روح ما را می سوزاند ببینیم و به استغفار و توبه آن را خاموش سازیم؛ چه هنگام به هوش آمدن در پس مرگ و قیامت، بسیار دیر است و هر آن چه با جراحی اعمال خویش بر سر خود آورده ایم همان را خواهیم دید و ندای «ارجعونی لعلی اعمل صالحاً» بازم گردانید تا شاید کارهای نیک انجام دهم، را به «کلاً؛ هرگز» (مؤمنون/100)، پاسخ خواهیم شنید.
امام خمینى رحمهالله در نامهاى به فرزند خود نوشته است: پسرم، آنچه مورد نکوهش و اساس شقاوتها و بدبختیها و هلاکتها و رأس تمام خطاها و خطیئههاست، حب دنیاست که از حب نفس نشأت مىگیرد. عالم مُلک مورد نکوهش نیست، بلکه مظهر حق و مقام ربوبیت اوست و مهبط ملائکة اللّه و مسجد و تربیتگاه انبیا و اولیا علیهمالسلام است و عبادتگاه صلحا و محل جلوه حق بر قلوب شیفتگان محبوب حقیقى، و حب به آن، اگر ناشى از حب به خدا باشد و به عنوان جلوه او ـ جل وعلا ـ باشد، مطلوب و موجب کمال است و اگر ناشى از حب به نفس باشد، رأس همه خطیئههاست.
پس دنیاى مذموم در خود توست. علاقهها و دلبستگیها به غیر صاحب دل موجب سقوط است. همه مخالفتها با خدا و ابتلا به معصیتها و جنایتها و خیانتها از حب خود است که حب دنیا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت مىگیرد. در عین حال که هیچ دلى به غیر صاحب دل، به حسب فطرت بستگى نتواند داشت، لکن این حجابهاى ظلمانى و نورانى که ما را و همه را از صاحب دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود، غیر صاحب همه مخالفتها با خدا و ابتلا به معصیتها و جنایتها و خیانتها از حب خود است که حب دنیا و زخارف آن و حب مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت مىگیرد
الهام شبیه به وحى است. در روایت دارد که رسول اکرم ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ فرمود:
«أَعْطانِىَ الْوَحْىَ وَ أَعْطى عَلِیّا الاْءِلْهامَ.»(1)
خداوند به من وحى را عطا فرموده، و به على ـ علیه السّلام ـ الهام را.
الهام مرتبه ى عالیه اى است مقارن با وحى. ما طالب نیستیم و گرنه فیض الهى منقطع نیست و نمى شود.
ببینید طالبان مال چگونه در طلب آن مى کوشند، هر چند عدّه اى بدان مى رسند و عدّه اى به خاطر وجود موانع نمى رسند.
آیا مُفیضِ مال غیر از مُفیض علم است؟! چه مى دانیم؟ ولى خدا مى داند که بعضى از ابتلائات شرط و مقدمه براى بعضى از افاضات است. شخصى مى فرمود، به فلان ابتلا مبتلا شدم ولى خیلى بر معلوماتم افزوده شد.
پی نوشت :
1. بحارالانوار، ج 16، ص 322؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص 254؛ امالى طوسى، ص 188؛ کشف الغمّة، ج 1، ص390.
هشام بن سالم گوید: حضرت امام صادق(ع) در حدیثی که در آن داستان حضرت داوود(ع) را ذکر میکند، فرمودند: حضرت داوود(ع) هنگامی که «زبور» را تلاوت میکرد، کوهها و سنگها و پرندگان، پاسخ وی را میدادند، وی روزی به کوهی رسید که پیامبر عابدی به نام حزقیل(ع) در آنجا بود، چون آوای کوهها و آواز درندگان و پرندگان را شنید، دانست که وی داوود(ع) است. حضرت داوود(ع) به او گفت: «ای حزقیل اجازه میدهی که به نزد تو بالا بیایم؟» حزقیل(ع) گفت: نه با شنیدن پاسخ منفی، حضرت داوود(ع) ناراحت شد و گریست.
خدای متعال به حزقیل(ع) وحی کرد که داوود(ع) را سرزنش نکن و از من عافیت بخواه، گویند حزقیل دست داوود(ع) را گرفت و وی را به جانب خود بالا برد، حضرت داوود به حزقیل(ع) گفت:
«ای حزقیل آیا هیچ گاه قصد گناه کردهای؟» حزقیل(ع) گفت: نه. داوود(ع) گفت: «آیا از این عبادتِ خداوند تو را عُجبی رسیده است؟» حزقیل گفت: نه. داوود گفت: «آیا دل به دنیا دادهای و شهوات و لذّات دنیا را دوست داشتهای؟» حزقیل گفت: «آری، گاهی بر دلم راه یافته است!»
داوود(ع) گفت: «وقتی چنین حالتی پیدا میشود چه میکنی؟»
حزقیل(ع) گفت: «من به این درّه میروم و از آنچه در آن است عبرت میگیرم».
حضرت داوود(ع) به آن درّه رفت و به ناگاه تختی از آهن دید که جمجمه و استخوانهای پوسیدهای بر آن و لوح آهنینی نیز آنجا بود که نوشتهای داشت، داوود(ع) آن را خواند، بر آن نوشته بود:
«من، اَرْوَیِ بْنِ سَلَمْ هستم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر ساختم و با هزار دوشیزه آمیزش کردم، آخر کارم این شد که: خاک بسترم و سنگ بالِشم و کرمها و مارها همسایگانم هستند! پس هر که مرا بنگرد، به دنیا فریفته نشود».1
پینوشتها:
? برگرفته از: گفت و شنود پیرامون موعود(ع)، ذبیحالله محسنی کبیر، ج 2، صص 37ـ38.
1. کمالالدّین عربی، ج 2، باب 46، ما جاء فی التّعمیر، ص 524.
اِتَقوا مَعاصِیَ اللهِ فِی الخَلَواتِ فَاِنَّ الشاهِدَ هُوَ الحاکِم
در خلوت و تنهایی هم، از گناه بپرهیزید، زیرا همان که گناه شما را میبیند او خودش نیز درباره آن، داوری خواهد کرد. امام صادق علیه السلام میفرماید: آنکه در تنهایی مرتکب گناه میشود، مثل کسی است که در یک کشتی، داخل اطاقک خصوصی خود، نشسته است و کف آن را سوراخ میکند. گرچه کسی شاهد این عمل زشت و نادرست نیست، تا از آن جلوگیری کند، یا آن شخص را به مجازات رساند، ولی چنین کسی، مجازات عمل خود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بالا خواهد آمد، و همه کشتی را، با تمام سرنشینان آن غرق خواهد کرد.
پس گناه، اگر در خلوت و تنهایی هم صورت گیرد، هم شخص گناهکار را به مجازات خواهد رسانید، هم بر روی جامعه اثر بد خواهد گذاشت.
انسان هر چند در خلوت و تنهایی مرتکب گناه شود، و کسی هم شاهد او نباشد، ولی خداوند، او را میبیند و شاهد گناه اوست. به این ترتیب، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، از داوری خداوند توانا و بینا که خود، آن گناه را دیده است- هیچ راه فراری نخواهد داشت.
نهج البلاغه؛ حکمت 324